نشست علمی قرائت های مختلف از دین و رابطه آن با عقلانیت، همگرایی و شکل گیری تمدن نوین اسلامی با حضور جمعی از دانش پژوهان و اساتید در سالن قدس نمایندگی گلستان توسط معاونت پژوهش بصورت حضوری و مجازی برگزار گردید.
به گزارش روابط عمومی المصطفی (ص) نمایندگی گلستان، در ابتدای این نشست علمی دکتر سعادت ضمن خوش آمد گویی به محضر اساتید و فرهیختگان به بیان مطالبی در خصوص قرائت های مختلف از دین و رابطه آن با عقلانیت، همگرایی و شکل گیری تمدن نوین اسلامی پرداختند که به اهم سخنان ایشان می پردازیم:
مفهوم شناسی
دین
-در این بحث مراد از «دین» متون مقدس دینی است. البتّه باید توجه داشت که مراد از متن دینی تنها متن نوشتاری نیست؛ گفتار و سیرهی عملی پیشوایان دین نیز از متون دینی شمرده میشود.
قرائتهای مختلف از دین
منظور از «قرائتهای مختلف از دین»، برداشتهای متفاوت از متون دینی مانند قرآن و سنّت در اسلام، عهدین در مسیحیت، عهد عتیق و تلمود در یهود، اوپانیشادها در هندو، اوستا در زردشت و.... می باشد.
همگرایی
مقصود از همگرایی، وحدت مسلمانان است. با توجه به اینکه اختلاف های مذهبی مسلمانان یا در اصول دین یعنی عقاید است، یا در فروع دین یعنی مسائل فقهی؛ لذا به دو دسته فرقه های کلامی(معتزله، اشاعره، ماتریدیه، اسماعلیه، امامیه و...) و فرقه های فقهی (مانند حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی و جعفری) تقسیم شده اند؛همگرایی ناظر به هر دو بُعد می باشد و بیشتر تأکید به همگرایی بین دو فرقه شیعه و اهل سنت است.
تمدن اسلامی
تمدن
شاخصههای تمدن اسلامی، بهرهمندی انسانها از همه ظرفیتهای مادی و معنوی است که خداوند برای تأمین سعادت و تعالی آنان، در عالم طبیعت و در وجود خود آنان تعبیه کرده است. محوریت قوانین قرآن، ایمان، علم، اخلاق، مجاهدت، حکومت مردمی و اندیشه پیشرفته، اجتهاد و پاسخگویی به نیازهای نوین بشر، پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، ایجاد رفاه عمومی، استقرار عدالت، خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژهخواری، ربا، تکاثر و دفاع از مظلومان عالم است که وجه مشترک شاخصههای تمدن اسلامی در دیدگاه معظمله و سایر اندیشمندان اسلامی است.
تمدن نوین
بازتعریف تمدن اسلام با ملاحظه عناصر و مختصات نو شونده جهان امروز است که از آن به «تمدن نوین اسلامی» تعبیر میشود.
بدون تردید جهان اسلام جهت احیای تمدن اسلامی متناسب با مقتضیات زمان از توانایی لازم برخوردار است.
تمدن نوین اسلامی توانایی ارائهی طرحی را دارد که بشریت را از درد و رنجهای کنونی اش نجات بخشد.
تمدن اسلامی از دو جهت نو مي باشد:
1 - از جهت الگوهاي جديدي كه ساخت اين تمدن به همراه داشته و با الگوهاي تمدن اسلامي به انحطاط كشيده شده تفاوت دارد هر چند همين الگوهاي نو نيز مبتني بر يك سري اصول ثابت و ريشه دار در سنت كهن اسلامي مي باشد .
2 –از جهت اينكه اين تمدن پس از ظهور تمدن مادي گراي غرب و انفعال چند صد ساله جهان اسلام در برابر آن ، تجربه جديدي مي باشد كه قابليت عرض اندام و تقابل با آن تمدن را دارد و به همين دليل تمدني نو در برابر تمدن مغرب زمين كه در حال تبديل شدن به تمدن كهنه هست به شمار مي آيد .
رابطه تمدن و عقلانیت
گفته می شود در تمدن، گرایش به عقل و عقلانیت و انسانیت و مدنیت و اخلاق نهفته است. عقل هسته اصلى هر تمدّنى به شمار مى آيد. تمدّنها بر مدار عقلانيت پديد مى آيند. تمدنها، تولد، رشد، مرگ و میر و اضمحلال دارند. تمدنها با تولد عقلانیت، متولد می شوند، با رشد عقلانیت، شکوفا می گردند و با انحطاط در عقلانیت، اضمحلال می یابند و ناپديد مى شوند.
با توجه به نکته فوق، پس آنچه محور و هسته اصلی تمدن نوین اسلامی را شکل می بخشد، عقلانیت اسلامی است
رابطه همگرایی مذاهب و تمدن نوین اسلامی
همگرایی مسلمانان و مسأله تمدن اسلامی، رابطه دو سویه دارد. از یکسو همگرایی مسلمانان در تحقق تمدن نوین اسلامی، نقش محوری ایفا می کند و از سوی دیگر امروز برای همگرایی مسلمانان و انسجام در جهان اسلام، راهی جز تدوین و تحقق تمدن نوین اسلامی وجود ندارد. از اینرو علما در این راستا رسالت حیاتی دارند.
برپایی تمدن اسلامی به معنای احیای امت است. احیایی که فرزندان این امت را همچون اعضای یک پیکر به یکدیگر مرتبط میسازد که «چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار» و این همان معنای حقیقی وحدت اسلامی است.
قرائت مختلف از دین
-بر می گردیم به بحث قرائت مختلف از دین- آن را برداشتهای متفاوت از متون دینی معنا کردم. با این تعبیر روشن شد که بحث قرائتهای مختلف از دین، با پلورالیسم دینی متفاوت است. پلورالیسم دینی ناظر به کثرت ادیان است؛ ولی قرائتهای مختلف از دین، به کثرت برداشتها از دین واحد نظر دارد.
همچنین این بحث روشن است که هیچ ارتباطی با مسئله اختلاف قرائت، قراء سبعه در علوم قرآن ندارد.
اختلاف برداشتها و فهمها از متون دینی به ویژه از سوی عالمان دینی، متکلّمان، حکما، محدثان، فقها و مفسّران واقعیت انکارناپذیر و پدیدهای آشکار است و این تعدد فهمها تنها در متون دینی نمایان نیست؛ در متون ادبی نیز برداشتهای متفاوتی از ادیبان و شاعران و نثرگویان ظاهر میگردد. وجود دو نحلهی مخطئه و مصوبه در میان علمای اصول فقه شیعه و اهل سنّت نیز گویای ادعای پیشین است.
بیان مسئله: ارتباط قرائت مختلف از دین و تمدن نوین اسلامی
فرهنگ و تمدن جوامع اسلامی، فرهنگ و تمدن دینی است و دین آنها نیز برگرفته از متون دینی است؛ بر این اساس، فرهنگ مسلمانان، متن محور است و متون دینی آنها نقش مهمّی در شکلدهی و محتوادهی فرهنگ اسلامی دارد؛ بر این اساس هرگونه فهم و تفسیر و قرائت و نظریهپردازی در زمینهی فرآیند تفسیر متون دینی، در فرهنگ و تمدن جامعه تاثیر مستقیمی دارد.
اهمیت و نقطه چالشی بحث قرائت مختلف از دین
پرسش مهم دراینباره این است که چرا با وجود اختلاف قرائتها و برداشتها از متون دینی و غیر دینی که منشا فرقهها و نحلهها و ملتهای گوناگون شده است و تحولات عظیم تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و علمی بر جای گذاشته، نسبت به عنوان قرائتهای مختلف از دین، این همه حساسیت وجود دارد؟ اگر مسئلهی قرائتهای متعدد، واقعیتی انکارناپذیر است، پس چرا در این مسئله، موافقان و مخالفانی ظاهر شدهاند؟
چالش عمده این بحث کجاست؟
به نظر می رسد نقطه چالشی در مسئلهی قرائتهای مختلف از دین و حساسیّت برخی از دانشمندان مسلمان در دو نکته نهفته است:
نکته اول) عالمان اسلامی، اختلاف فهم و برداشت از دین را به صورت موجبهی جزئیه میپذیرند و در مقابل به معارف، اندیشهها و فهمهای ثابت از دین نیز اعتراف میکنند؛
ولی مدافعان هرمنوتیک فلسفی و مدرن، مسئلهی قرائتهای مختلف از دین را به صورت موجبهی کلیه و نسبت به تمام باورها و گزارههای دینی سرایت می دهند. از این رو بنیان معرفت دینی به نحوی متزلزل می گردد.
نکته دوم) این که عالمان اسلامی، با فرض پذیرش اختلاف قرائت و فهم، به وجود معیار سنجش فهم صحیح از سقیم و سره از ناسره فتوا میدهند و فرآیند فهم صحیح را تبیین میکنند و روش تفسیر عالمانه را از روش تفسیر به رای تفکیک مینمایند؛
ولی طرفداران هرمنوتیک فلسفی علاوه بر نسبیت فهم دینی، به نسبیت روششناسی فهم دینی و نفی روش تفسیری صحیح و نفی معیار سنجش فهم صحیح از سقیم حکم میرانند.
نتیجه نکتهها
بنابراین، نزد طایفهی اوّل هر متنی قابلیت هر نوع تفسیر و فهم را ندارد؛ علاوه بر این که هر تفسیری صحیح و قابل پذیرش نیست؛ ولی نزد طایفهی دوم، هر متنی قابلیت هر نوع تفسیر و فهم را دارد و تقسیم تفسیر و فهم به صحیح و سقیم نیز ناتمام است.
مؤلفمحوری و مفسرمحوری
سرّ اختلاف دو رویکرد پیشین که در نکته ها اشاره شد و اینکه این دو طایفه را از یک دیگر متمایز کرده، این است که عالمان اسلامی در تفسیر متون دینی، مؤلّفمحورند و عالمان هرمنوتیک فلسفی، مفسّر محور.
مؤلّف محور
تمام تلاش خود را میکند که به مراد و خواستهی مؤلّف و سازندهی متن دست یابد؛ به همین جهت به دنبال زمینه و قراین حالیه و مقالیهای است که مراد مؤلّف را بهتر کشف کند. به گوهر دین معتقد است که نظر و اعمال بندگان با آن و خواستههای شارع مقدس باید مطابقت داشته باشد. از این رو به ناچار باید در مطابقت فهم مفسّر با مراد مؤلّف نهایت کوشش را به خرج داد.
مفسّر محور
مفسّر محور در فهم متن؛ اولا، مؤلّف را مرده میپندارد و تفسیر را بازی معنایی و فهم را ترکیب افق معناییِ متن با افق معنایی مفسّر تلقی میکند. بدین ترتیب، شخص مفسّر در صدد کشف مراد مؤلّف و صاحب اثر نیست و آن را در فرآیند فهم دخالت نمیدهد.
ثانیاً، مفسّر محورانی چون هایدگر، گادامر، دریدا و ریکور، بر تاثیر خواستهها، انتظارات، پیش دانستههای مفسّر بر فهم تاکید میورزند. و اصولا قوام فهم را به رکن افق معنایی مفسّر میدانند؛ بنابراین هر تفسیری، تفسیر به رای است و اصولا تفسیری بدون دخالت رای وجود ندارد؛ ثالثاً، حقیقت فهم و تفسیر، نه راه پیدا کردن به ذهنیت صاحب اثر، بلکه امتزاج افق معنایی متن با افق معنایی مفسّر است.
ارزیابی و داوری
و امّا حقّ مطلب چیست؟ و از میان دو رویکرد مؤلّف محوری و مفسّر محوری باید به کدام یکرو آورد؟
حقّ مطلب در پذیرش رویکرد مؤلّفمحوری نهفته است؛ زیرا گرچه شالودهشکنی، اسلوبشکنی و تفسیرهای متعدد ممکن است ولی مطلوب نیست؛ زیرا هدف از فهم و فرآیند آن، کشف مراد و مقصود و ما فیالضمیرِ مؤلّف است و این غایتنگری نسبت به تمام متون، به ویژه متون دینی حایز اهمیّت است. کسی که به مطالعهی اسفار ملاصدرا یا شفای بوعلی میپردازد، در صدد کشف دیدگاه فلسفی ملاصدرا یا بوعلی است؛ میخواهد بداند آیا صدرالمتالهین یا ابن سینا مدافع مسئلهی اتحاد عالم و معلوم یا حرکت جوهری بودهاند یا نه؟ بر این اساس، در کشف مراد او از قواعد زبان شناختی، سندشناختی، شخصیت شناختی و حتّی شناخت تاریخ و جغرافیای مؤلّف بهره میبرد؛ چون در ذهن مؤلّف، معانی متعدد و متناقض و بینهایت نبوده است، پس قرائتهای متعدد و متناقض نارواست و معانی متحمل یک متن بسیار محدود است. حال اگر دچار فهمهای متضاد و متناقض شدیم، باید با معیار منطقِ فهم، به تمییز قرائت صحیح از سقیم اقدام نماییم.
نقش پیشدانستهها در تفسیر
اگر کسی اشکال کند که هیچ مفسّری بدون پیشدانسته و با ذهن خالی به سراغ متن نمیرود و فهم را اصطیاد نمیکند و لااقل علم به لغت و قواعد زبانشناختی و ادبیات و معانی الفاظ در کشف معنای متن ضرورت دارد؛ پاسخ میدهیم که پیش دانستهها بر سه دستهاند:
اول)پیش دانستههای استخراجی که مقدمه فهم اند؛ مثل آشنایی با لغت عربی برای فهم متن قرآن؛
دوم) پیش دانستههایی استفهامی یا پرسشی که زمینه ساز طرح پرسش از متناند، ولی پاسخی را به متن تحمیل نمیکنند.
وجود این دو دسته، ضرورت دارد و احدی منکر این مطلب هم نیست.
سوم) پیش دانستههایی تطبیقی که در تطبیق و تحمیل معنا ـ نه کشف معنا ـ اثر میگذارند و موجب تفسیر به رای میشوند؛ مانند تطبیق فرضیهی داروین بر آیات خلقت انسان یا نظریهی جامعهشناختی مارکس بر قصهی هابیل و قابیل در قرآن؛ این پیشدانستههای تطبیقی، مخل و مضر به فرایند فهماند و پیدایش اسلام مارکسیستی، لیبرالیستی، اگزیستانسیالیستی و... نیز از این رویکرد ناشی میشود.
نتیجه
خلاصه سخن آن که:
اولا، برداشتهای یک سان میان عالمان دینی وجود دارد و اختلاف قرائت، به صورت موجبه کلیه ناتمام است،
ثانیاً، بسیاری از اختلافها، از سنخ اختلاف اجتماعیاند؛ یعنی قابل جمعاند؛ ثالثاً، علّت بسیاری از اختلافهای متضاد و غیر قابل جمع، زدودنی است؛
رابعا؛ ما اگر بتوانیم بطور عقلانی اختلاف های معرفتی خود را تصحیح کنیم و عوامل اختلاف را بزداییم به همگرایی علمی و عملی می رسیم.
رابطه قرائت های مختلف از دین و ایجاد تمدن نوین اسلامی
با توجه به قرائت های مختلف و گوناگون از اسلام، کدام آرمان های کلان اسلامی باید شاخص رفتار و برنامه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جهان اسلام قرار بگیرد؟! در نوع نگاه سید جمال الدین به وحدت اسلامی، به نحوی سیادت و برتری امپراطوری عثمانی دیده می شد و هویت شیعی و ارزشهای ملی ایران نادیده گرفته می شد، لذا این تفکر از سوی مراجع شیعه و بزرگانی مثل آیت الله میرزای شیرازی مورد پذیرش جدی قرار نگرفت. در قرائت و تفکر انقلابی اخوانی و نیز قرائت بنیادگرایانه سلفی بنیاد تفکر خلافت، قابل رؤیت بود/ است و برای بسیاری از تفکرات دیگر، این نوع اندیشه در جهان امروز قابل هضم و پذیرش نبود/ نمی باشد. در تفکر انقلاب اسلامی ایران، نیز بن مایه های اندیشه ولایت فقیه آن را اختصاص به مذهب شیعی نموده است.
اما امروز بعد از گذشت بیش از یکصد و بیست سال از تفکر سید جمال الدین و گذشت حدود یک قرن از تفکر اخوانی و ده ها سال از اندیشه سلفی، و تجربه زیسته مسلمانان در امر حکومت داری و اندیشه ای،
ضرورت تأمل جدی در این مسئله احساس می شود و با توجه به جایگزینی و برتری و پیشتازی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی امپراطوری عثمانی و هم چنین تجربه ناکامی های تفکر سلفی، بایستی نسخه جدید و متحول و متکامل این نظریه طراحی گردد و اندیشه انقلاب اسلامی گذار استکمالی از انترناسیونالیسم اسلامی به نظریه تمدن نوین اسلامی داشته باشد. در نظریه تمدن ها، شاخصه سرزمینی، مولفه مهم و حیاتی است و از اینرو و با توجه به برتری و پیشتازی انقلاب اسلامی ایران، این سرزمین می تواند، مبدأ و نقطه آغازین تمدن نوین اسلامی باشد.
ایران اسلامی با توجه به وضعیت جهان اسلام و به دلیل قدرت و هژمونی و رهبری ایران اسلامی و برتری آن بخاطر مقیم شدن انقلاب اسلامی در این سرزمین و مسیر درستی که امام خمینی رهبر فرزانه و فقید انقلاب اسلامی این کشور را در دهه های قبلی در آن قرار داده و امروز ثمرات و ابعاد آن تحت هدایت و رهبری رهبر فرزانه آیت الله خامنه ای در نوعی مدنیت نیرومند دینی در ایران اسلامی قابل رویت است؛ از اینرو بهترین، قدرتمندترین و با ظرفیت ترین سرزمین از حیث مادی و معنوی برای پایه گذاری یک تمدن نوین اسلامی در آن، می باشد. در حقیقت طبق این رویکرد، ایران در مسائل بین الملل اسلامی حضور عمیق و فعال داشته ولی این حضور با حفظ هویت اسلامی و رهبری ستادی و مرکزی سرزمینی (و نه قومی) ایران بوده و با نوعی دست برتر در همه زمینه های سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی و... همراه بوده است، این واقعیتی ملموس ایجاب می کند که تمدن نوین اسلامی بایستی در این سرزمین پایه ریزی گردد و از آنجا به عالم گسترش یابد.
اما با توجه به اینکه ایران اسلامی هویت اسلامی- شیعی دارد؛ مرکزیت سرزمینی تمدن نوین اسلامی ایجاب می کند که مرکز و ام القرای تمدن نوین اسلامی در مسائل دینی و مذهبی نگاه تمدنی داشته باشد، نه مذهبی. نگاه تمدنی به مسائل فرقه ای و مذهبی، به علاوه حل مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و... می تواند وحدت امت اسلامی را نیز حفظ کند.



